شایانشایان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

شایان جون

عروسي

پنج شنبه دهم اسفند عروسي دختر خاله م بود. خيلي خوش گذشت. شايان نيم ساعت اول پيش باباش بود. از وقتي عروس و داماد اومدن سالن شايان هم اومد پيش من. اما يك لحظه هم آرامش نداشت از اول تا آخر يا مي رقصيد يا مي دويد. اينم عكساش:   ...
22 اسفند 1391

مسافرت به قشم

دوشنبه 9 بهمن با مامي جون و خاله جون مريم و شوهرش به سمت قشم حركت كرديم. رفتنمون خيلي ناگهاني شد. ماجراي رفتنمون به اين صورت بود كه شب پيشش باباجون و مامي جون خونه ما بودند. بابام گفت كه دوتا از عموهام و يكي عمه هام فردا بعد از ظهر مي رن قشم به ما هم گفتند اگه مي خواهيم بريم. منم گفتم خودم خيلي مي خوام بيام منتهي به خاطر اينكه شايان اذيت ميشه قصدي ندارم. روز دوشنبه كه سر كار بودم خبردار شدم كه مامانم همراه عموها رفته. بعد از رفتن مامانم من و خواهرم مريم تلفني با هم در تماس بوديم و شوخي شوخي راهي قشم شديم. من تا ساعت 7 سركار بودم ساعت 8 هم حركت كرديم. در كل سفر خوبي بود. شايان هم پسر گلي بود. خيلي باهامون همكاري كرد. اصلا بهانه گيري نمي كرد. ...
20 اسفند 1391

تولد عليرضا

پنج شنبه 5 بهمن تولد عليرضا پسر دوستم نسيبه بود. تولدش رو در باغ شادونه يزد با تم بن تن گرفته بودن. اينم عكساش: شايان - يگانه - كيانا كيانا - عليرضا - شايان - يگانه شايان - كيان يگانه و شايان ...
20 اسفند 1391

بالاخره آپ شد

بالاخره مامان تنبل تصميم گرفت وب شايان جون رو آپ كنه. ببخشيد اين روزها خيلي درگير شايان بودم. مخصوصا ورزهاي آخر سال و خونه تكوني و خريد عيد و ... در مورد پوشك و شير كه هنوز اقدام جديدي نكردم. شيشه كه فقط آخر شب و صبح مي خوره. آقا شايان هم كه حسابي شيطون شده و حواست كامل بايد جمع اون باشه كه خداي ناكرده اتفاقي نيفته. جمعه هفته پيش يعني 11 اسفند روي صندلي ميز ناهارخوري نشسته بود و نقاشي مي كشيد نمي دونم يه دفعه چي شد كه با آرنج خورد زمين. اون شب تا صبح نخوابيديم شايان گل هم از درد دست همش بغلمون بود. فردا صبح برديمش دكتر و دستشو آتل بندي كردند. خلاصه يك هفته اي ميشه كه درگير شكستگي دست شايان هستيم. ولي خدا را شكر خودش با آتل دستش كنار اومده ...
20 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایان جون می باشد